چند بیت شعر
شنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۳، ۰۵:۵۴ ب.ظ
ابتدا حرف دلم را به نگاهم دادم / بوســه می خواست لبم ، گنبد خضرا خم شد
خم شد آهسته از اسرار ازل با من گفت / گفت: ایـــوان نجف بوسه گه عالم شد
بعد هم پشت همــان پنجره ی رویایی / چشم من محو ضریحی که نمی دیدم شد
خواستم گریه کنم بلکه بر این زخم عمیق / گریه مرهم بشود ، خون جگر مرهم شد
گریه کردم ، عطش آمد به سراغم ، گفت / به فدای لب خشکت ، همه جا زمزم شد
آنقدر دور حـــــــــرم سینه زدم تا دیدم / کعبه شـــــش گوشه شد آنگاه دلم محرم شد
روی ســـــــجاده ی خود یــــــــــاد لبت افتادم / تشنه ام بود ، ولی آب برایم ســــــم شد
زنده ماندم که ســــــــلامی به ســـــــــلامی برسد / از محمد به محمد که میسر هم شد
من مســـلمان شده ی مذهب چشمی هستم / که در آن عاطفه با عشق و جنون توام شد
ســــــال ها پیر شـــــــدم در قفس آغوشــــــــت / شــــــکر کردم ، در و دیوار قفس محکم شد
کـــــاروان دل من بســـکه خراســـــــــــان رفته است / تار و پود غزلم جاده ی ابریشـــــــــــم شد
ســــــالها شــــــعر غریبانه در ابیات خویش / خــــــــــون دل خــورد که با دشـــــمن خود همدم شد
داشــــــتم کــــــنج حــــــــرم جامعه را میخواندم / بــــــــرگ در بـــــــــرگ مــــــفاتیح پر از شبنم شد
یازده پـــــله زمین رفــــــــــت به ســــــــــمت مـــــــلکوت / یک قــدم مانده به او کار جهان در هم شد
بـــــــــیت آخـــــــــر نکند قافیه غافلگیـــــــــــرت / آی بـــــــــــرخیز ز جا قافـــــــــــیه یا قائـــــــــــم شد...
شاعر : سید حمیدرضا برقعی
۹۳/۱۱/۲۵
با مطلب خواستگاری از دختر یک روحانی به روزم.
http://alamtab.blog.ir/post/91