خورشید عالم تاب من ظهور کن...
که چون یتیمان کوفه کاسه شیر به دست فرق شکافته مولا شدم
هنوز غم جانگداز محراب خونین هم نشین شب هایم بود
که تشتک خونین جگر پاره ی شب نشین بقیع را جلوی دیدگان پر از اشکم نهادند
و من با کوله باری از درد چون پروانه ای شیدا به دور شمع میگشتم و میسوختم
از نفس افتاده و مویه کنان علم کاروان در برابرم قد بر افراشت
و شدم صحرا نشین غم کربلا
غم دست بریده
گوش بریده و گوشواره خونین
غم تیر سه شعبه
و گلوی سپید غرق خون شش ماهه ی رباب
و غم جانسوز سر بریده...
سر بریده ی مولایم حسین (ع)
چله نشین غم کربلا بودم که سجاده نشین غم سید الساجدین شدم
نفسی برایم نمانده بود
فاطمیه به سر آمد
محرم گذشت
صفر وداع کرد
و اکنون من در نقطه ای ایستاده ام که مولایم
مهربان آقایم
غم نشین عروج پدر است
و در آستانه ی امامت و ولایت
و من شاد و سرمست از رسیدن امامت آقایم...
و هم چنان حیران از این همه انتظار
انتظاری که سالهاس برای پایان خود منتظر است و به سر نیامده
خورشید عالم تاب من
ساقی کربلا
مهربان مولایم
ظهور کن
ظهور کن
اللهم عجل لولیک الفرج...!
وبلاگ شما در "نقل قول" پاتوق وبلاگنویسان ارزشی ثبت گردید.
چشم به راه مطالب خوبتان هستیم
با لینک "نقل قول" ، پاتوق وبلاگنویسان ارزشی را به دوستان خود معرفی نمایید.
باتشکر